تصمیم گرفتن در شرایطی که متغیر های و بازیگران گوناگون به صورت تودر تویی با هم مرتبط هستند کاری به غایت پیچیده است. به گونه احتیاج داریم وضعیت را به اندازه کافی ساده کنیم. این کاری است که مدل های برای ما انجام می دهند. با وجود اینکه مدلها شرایط پیچیده واقعی را به شدت ساده می کنند، اگر منسجم با سوال اصلی که ما می خواهیم جوابی برایش بیابیم انتخاب شده باشند، می توانند به ما کمک کنند. ساده ترین نوع مدل سازی هم ایجاد دوگانه هست. مثلا فرشته ها در مقابل شیطان ها. در شرایطی که وضعیت پیچیده است و بازیگران با روابط تو در تو وجود دارند و منافع مشترک و متضاد به هم پیچیده، تقسیم به دستهای ساده شده به افراد کمک می کند که در این شرایط پیچیده بتوانند نیروهای مختلف را قضاوت کنند و نسبتشان را با آنها تنظیم کنند. این مدل های ساده بشدت مورد استفاده قرار می گیرد؛ مخصوصا وقتی باید شرایط پیچیده را برای جامعه هدف بزرگی توضیح بدهی. به لحاظ ارتباطی هم مدل های ساده تر ظرفیت پذیرفته شدن بیشتری را نسبت به مدل های پیچیده دارند.
البته مدلهای ساده خیلی وقتها راه گشا هستند. مثلا دوگانه دوست/دشمن! به عنوان مثال، در وضعیت درگیری جنگی و در خط مقدم، دوگانه دوست و دشمن مدل مناسبی است برای کسی که روی خاکریز در حال شلیک به رو بروست. اگر هر جنبندهای که از جلو می آید را بخواهد بررسی کند، آیا حرکت او به نفع پیروزی ماست یا خیر؟ به احتمال زیاد اینقدر سرعتش کم می شود و ناکارآمد، که هم کشته می شود هم خط را از دست می دهد. برای چنین کسی دوگانه دوست/دشمن هرچه ساده تر اتفاقا بهتر است. یعنی همه یا دوست هستند یا دشمن، دوست هم کسی است که این طرف خاک ریز است و دشمن هم که از طرف روبرو می آید. برای کسی که کلاشینکوف به دست روی خاکریز و در خط مقدم است، اتفاقا این مدل ساده بشدت راه گشاست.
مثال دیگر این دوگانه ساده فرشته/شیطان دوگانه طرفدار رژیم/مخالف رژیم است. یعنی گویی که در خط مقدم هستیم. رژیم هم عامل همه بدبختیها یا ریشه همه خوبی های عالم است. رژیم/نظام مرکز جهان است. و البته در مرکز این جهان هم آقای خامنه ای قرار داد. در نتیجه تمام خیر/شهرهای عالم را را با این مرکز باید سنجید. این دوگانه توسط گرایش های مختلف استفاده می شود. اما مکانیزم عملکردش یکی است. برای عده ای با کوچکترین انتقاد از نظام یا البته از آقای خامنه ای، از دسته ی موافقین نظام به دسته دشمن نظام تغییر جابجایی می شود. یا بر عکس با کوچکتری تایید مثبت به دست عوامل رژیم می پیوندی.
نکته مهم این دو گانه ها ساده کردن وضعیت، فرشته و شیطان دیدن بازیگران و البته تک عاملی دیدن شرایط است.
به چه دلایلی چنین دوگانه قوت می گیرد؟
یکی از شرایط وقتی است که افراد با ایجاد این دوگانه می تواند یارگیری گسترده تر بکنند. با دشمن خواندن هر کسی هرکسی که کوچکترین انتقادی به نظام دارد، می توان افراد زیادی را که مخالف نظام نیستند ولی منتقد هستند را به انصراف از انتقاد کردن کردن وا داشت. چون این افراد در این دو گانه نمی خواهند در طرف دشمن بایستند. کسانی که معترض و مخالف شرایط موجود هستند ولی قصد اصلاح نظام را دارند هم، با حامی وضعیت موجود/ نظام خوانده شدن، انگیزه شان را برای دیدن فرصت و امکان اصلاح و تغییر از دست می دهند.
البته مدلهای ساده خیلی وقتها راه گشا هستند. مثلا دوگانه دوست/دشمن! به عنوان مثال، در وضعیت درگیری جنگی و در خط مقدم، دوگانه دوست و دشمن مدل مناسبی است برای کسی که روی خاکریز در حال شلیک به رو بروست. اگر هر جنبندهای که از جلو می آید را بخواهد بررسی کند، آیا حرکت او به نفع پیروزی ماست یا خیر؟ به احتمال زیاد اینقدر سرعتش کم می شود و ناکارآمد، که هم کشته می شود هم خط را از دست می دهد. برای چنین کسی دوگانه دوست/دشمن هرچه ساده تر اتفاقا بهتر است. یعنی همه یا دوست هستند یا دشمن، دوست هم کسی است که این طرف خاک ریز است و دشمن هم که از طرف روبرو می آید. برای کسی که کلاشینکوف به دست روی خاکریز و در خط مقدم است، اتفاقا این مدل ساده بشدت راه گشاست.
مثال دیگر این دوگانه ساده فرشته/شیطان دوگانه طرفدار رژیم/مخالف رژیم است. یعنی گویی که در خط مقدم هستیم. رژیم هم عامل همه بدبختیها یا ریشه همه خوبی های عالم است. رژیم/نظام مرکز جهان است. و البته در مرکز این جهان هم آقای خامنه ای قرار داد. در نتیجه تمام خیر/شهرهای عالم را را با این مرکز باید سنجید. این دوگانه توسط گرایش های مختلف استفاده می شود. اما مکانیزم عملکردش یکی است. برای عده ای با کوچکترین انتقاد از نظام یا البته از آقای خامنه ای، از دسته ی موافقین نظام به دسته دشمن نظام تغییر جابجایی می شود. یا بر عکس با کوچکتری تایید مثبت به دست عوامل رژیم می پیوندی.
نکته مهم این دو گانه ها ساده کردن وضعیت، فرشته و شیطان دیدن بازیگران و البته تک عاملی دیدن شرایط است.
به چه دلایلی چنین دوگانه قوت می گیرد؟
یکی از شرایط وقتی است که افراد با ایجاد این دوگانه می تواند یارگیری گسترده تر بکنند. با دشمن خواندن هر کسی هرکسی که کوچکترین انتقادی به نظام دارد، می توان افراد زیادی را که مخالف نظام نیستند ولی منتقد هستند را به انصراف از انتقاد کردن کردن وا داشت. چون این افراد در این دو گانه نمی خواهند در طرف دشمن بایستند. کسانی که معترض و مخالف شرایط موجود هستند ولی قصد اصلاح نظام را دارند هم، با حامی وضعیت موجود/ نظام خوانده شدن، انگیزه شان را برای دیدن فرصت و امکان اصلاح و تغییر از دست می دهند.
نتیجه دوگانه حامی/مخالف نظام
این دوگانه اگر بشود فریم اصلی دیدن شرایط در دو سمت ماجرا، هر کاری برای دفاع از/ضربه به نظام را مجاز می کند. چون نظام/رژیم است که محور همه خیرها/شرهای عالم است.
یک نمونه عالی از کسانی که فریم تقسیم جهان به مخالف/مدافع نظام را به کار بردند مجاهدین خلق هستند. چطور گروهی که حداقل بدنه آنها کسانی بودن که به انگیزه رهایی خلق جذب چنین سازمانی شده اند، حاضر می شوند به دست به ترور های کور بزنند و یا حتی با صدام علیه کشور خودشان بجنگند؟ وقتی یک دنیا را به مخالفان و موافقان رژیم تقسیم کنی صدام در کدام دسته قرار می گیرد؟ (برای این گروه) در دسته مخالفان رژیم. و اگر رژیم مرکز شرهای عالم است در نتیجه کمک کردن به هرکسی که می تواند به این شر مطلق مجاز به نظر می رسد. می بینید چطور یک فریم ظاهرا معقول یک عده، با بعضا انگیزههای شرافتمندانه ، را می تواند به همراهی با صدام و جنگیدن علیه کشور خودشان بکشاند؟
سه پایه جنگ روانی جدید:
مجاهدین خلق تنها نمونه نیستند. الان گروه هایی که از طرف سعودی های و اسراییلی ها حمایت می شوند هم سعی دارند با ایجاد همین دوگانه فضا را مدیریت کنند. جنگ روانی گروههایی که از طرف سعودی های و اسراییلی های حمایت می شوند، سه و محور ساده دارد:
1- اوضاع کشور مطلقا سیاه و تاریک و جهنمی است. 2- مسئول همه بدی ها هم رژیم/خامنه ای است. 3- افراد دو دسته اند فرشته یا /شیطان، موافق یا مخالف نظام/رژیم.
1- اوضاع کشور مطلقا سیاه و تاریک و جهنمی است. 2- مسئول همه بدی ها هم رژیم/خامنه ای است. 3- افراد دو دسته اند فرشته یا /شیطان، موافق یا مخالف نظام/رژیم.
کافی است بتوانند این فریم را تثبیت کنند. در نتیجه می توانند اولا همه معترضین را با هم متحدد کنند و همه مخالف ها را، اعم از گروه تروریستی مجاهدین خلق، سلطنت طلبان، و گروهای که وابستگی به آشکار به اسراییل و آل السعود دارند،از یک طرف و از مردم ناراضیان از شرایط موجود را در جبهه خودشان قرار دهند . البته بخشی از جریان های سیاسی کشور به گرایشهای به ظاهر کاملا متفاوت هم برای ساکت کردن اعتراضات از این فریم استقبال می کنند، با این تحلیل که وقتی اعتراض و انتقاد از شرایط منتسب است به افرادی که در جبهه نیرویهای و ابسته و دشمن خارجی هستند، خیلی ها از اعتراض کردند انصراف می دهند.
برای همین هرگونه تلاش برای فریم کردن شرایط به شکل متفاوت با واکنش شدید این دو گروه ها مواجه خواهد شد. یعنی هرگونه پیام سیاسی که بگوید 1- بهبود هایی می بینیم، فرصت های و پیش رفت هایی وجود دارد،. اینقدر ها هم اوضاع سیاه و جهنمی نیست. 2- همه مشکلات به خاطر رژیم/خامنه ای نیست. شرایط ساختاری و غیر فردی تر وجود دارد 3- دوگانه ( یا حتی مدل های پیچیده ی چند عاملی) دیگری برای توضیح/تقسیم نیروها را به کار ببرد. مثلا کسانی که طرفدار/مقابل منافع ملی کشور هستند یا حتی دوگانهای مثل دوگانه دموکراسی خواه/اقتدارگرا با واکنش منفی این دو گروه مواجه میشود. به عنوان مثال، دموکراسی خواهِ معترض نمی تواند خود را هم دسته ای سلطنت طلب معترض ببیند؛ یا کسی که اولویتش منافع ملی کشور است نمی تواند با معترضی که اعتراضی به حق اما در جهت منافع دشمن خارجی دارد، همراهی کند.
چطور فریمهای مختلف باعث تصمیم های متفاوت می شود؟
بیاید با هم بررسی کنیم ببینم چطور یک فریم متفاوت، قضاوت و راهکارمان را در مقابل یک اتفاق واحد تغییر می دهد. مثال زیر را در نظر بگیرید.
تجمعی اعتراضی هول و حوش اختلافات قومی یا مذهبی در یک از استانهای کشور شکل می گیرد. چطور واکنش نشان دهیم؟ در فریم بالا باز همین درگیری محلی تو شهر یا قومی قبیلهای را اینجوری نشان می دهد. 1- بازهم یک نشانه دیگه از جهنمی بودن شرایط 2- این هم تقصیر رژیم/خامنه ای است. 3- یک اعتراض دیگر یک فرصت بیشتر برای لگد زدن مخالفین رژیم به رژیم.
موضوع اعتراض مهم نیست. مهم دمیدن به آتش اعتراض و دعوای محلی/قومی است. می شود حتی طرفدار هر دو طرف دعوا بود.
در حالی که کسی که با فریم منافع ملی به موضوع نگاه می کند ممکن است این سوال را از خودش بپرسد که دامن زدن به اعتراض قومی یا مذهبی چه تاثیری روی انسجام ملی می گذارد؟ در نتیجه احتمالا موضعی نمی گیرد که به شکاف قومی مذهبی دامن بزن با وجود اینکه به شرایط موجود معترض است.
در مقابل دوگانه طرفدار/مخالف رژیم به نظرم دوگانه ای که بهتر به ما کمک می کند اوضاع پیچیده کنونی را بفهمیم، دوگانههای دموکراسی خواهی/ اقتدار گرایی و در جهت منافع ملی/خلاف منافع ملی هستند . با این دوگانه ها با وجود اینکه به شرایط معترض هستیم با معترض دیگری که دنبال ایجاد سلطنت است نمی توانیم هم جبهه باشیم. و با وجود اینکه از شرایط موجود ناراضی هستیم. نمی توانیم با کسی که دنبال تضعیف کشوراست یا به دشمن خارجی وابسته است همراهی کنیم صرفا چون او هم دارد به شرایط موجود اعتراض می کند.
چگونه با گفتمان ویرانی طلبان مقابله کنیم؟
1- در واکنش به اینکه کشور سیاهی مطلق و جهنم است. بخواهیم به این سوال جواب بدهیم که در وضعیت جهنمی هستیم یا نیستیم؟ یا ورق پیچ شده تر این سوال این است که اصلاح و تحول ممکن است یا نه؟ هر جوابی به این سوال بدهیم این فریم مخربی را قوی کرده ایم. برای کسی که حتی همچنان از دوگانه های ساده دموکراسی خواهی/اقتدار گرایی یا به نفع منافع ملی/علیه منافع ملی استفاده می کن ( نه فرشته مخالف/موافق رژیم )د، سوال واقعی این است «چطور می توان اصلاح را پیش برد؟» یا «چطور می توان منافع ملی را بهتر تامین کرد؟» برای کسی که وضعیت را به جهنمی/بهشتی تقسیم نمی کند، شرایط سخت فقط نشان از این است که کار سخت تر از چیزی است که انتظارش را داشته ایم و باید دنبال روشهای بدیع تر بگردد.
2- سوال غیر واقعی دیگر که تنها در دل دوگانه فرشته/شیطان معنی دارد این است که آیا شرایط تقصیر نظام یا آقای خامنه ای هست یا نیست. مهم نیست چه جواب این سوال بدهیم این داریم. وقتی می پذیریم توضیح مشکلات از مسیر این سوال می گذرد، فریم فرشته/شیطان را تقویت کرده ایم. سوال واقعی توضیح شرایط ساختاری تر است که شرایط را توضیح می دهد. کسانی که شرایط را محصول یک عده معدود دیو صفت می دانند که به صورت ابلهانه یا شیطان صفتانه دارند وضعیت را اینچنین می کنند، امکان فهمیدن مشکلات واقعی و یافتن راه حل های مناسب را می گیرد. مثلا مشکل ارزی داریم؛ بجای اینکه دعوا سر این باشد که تقصیر نظام است یا نیست، کسی که می خواهد قربانی دوگانه فرشته/ شیطان نباشد باید بتواند توضیح بدهد چه سیاست هایی، ریشه این مشکل هستند و طرفداری از چه مجموعه سیاست هایی می تواند مشکل را حل کند. نه اینکه کدام شیطان مسبب این شرایط است و کدام فرشته می تواند ما را نجات دهد.
3- جهان به موافقان و مخالفان آقای خامنه ای یا نظام تقسیم نمی شود. حتی اگر بخواهیم همچنان آن را به مدل های دوگانه ساده تقسیم کنیم، دوگانه نفع/علیه منافع ملی یا دموکراسی خواهی/اقتدارگرایی بهتر کمک می کند شرایط را بفهمیم. با این دوگانهها هر مخالف نظامی جزو "مای بزرگ معترضان" نیست. به طور مثال برای من منافع ملی کشوردر درجه اول و در قدم بعدی دوموکراسی خواهی دوگانه های مهم تری از موافقان و مخالفان نظام هستند، هر کسی مخالف نظام بود جزو «ما»یی نیست که من خودم را با او در یک جبهه تعریف کنم. کسانی یا سیاست هایی که به ضرر منافع ملی باشند، مخالف یا موافق جمهوری اسلامی بودندش اصلا مهم نیست. انچه تعیین کننده است تامین منافع ملی است. یا جریان سیاسیای که به دنبال نظام تقویت حکومت فردی است موافق و مخالف بودنشان با آقای خامنه ای مهم/تعیین کننده نیست.